بیتای من

ساخت وبلاگ

خدایا

سنگین آمده ام و با کوله باری از گناه سبک بازم گردان !

خدایا

سبک آمده ام و با دستهایی تهی سنگین بازم گردان !

خدایا

همه عشقها جاده های منتهی به توست .موانع را از پیش پای وصال بردار !

ای خدای مجیب

کدام دوست هر گاه بخواهیم حاضر است ؟!

کدام محبوب هر گاه که بخواهیم پاسخگوست ؟!...

اگر تو هیچ نگفته بودی جز همین کلام که : اجیب دعوه الداع اذا ذعان

( هر گاه مرا بخوانند پاسخ می گویم ).

برای آتش زدن به جان عاشقانت کفایت میکرد . تو عین اجابتی به ما خواندن بیاموز !

به ما تفهیم کن که تو جهان را چگونه نگاه میکنی ؟

خدایا

کاری بکن که دل قرار بگیرد...

آنگاه که گفتی: ...

آنگاه که تنها شدی و در جست و جوی یک تکیه گاه مطمئن هستی بر من توکل نما.

  

 

اللهم اغفرلیَ الذنوبَ التی تنزلُ البلاءَ، اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته، و کلَّ خطیئةٍ اَخطأتُها

 

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

پرستش

 با سلام خدمت تمامی دوستان گلم شرمنده که یه مدتی و نتونستم بیام وبلاگ زیبای شما عزیزان

امیدوارم همیشه موفق باشید.

                                                بغض گلویم را فرا گرفته است.

   می خواهم فریاد بکشم، میخواهم به دریا بگریزم و میخواهم به آسمان پناه ببرم.

اشک بر رخساره زردم فرو می چکد،

آن را پاک می کنم تا دیگران نبینند، به گوشه ای میگریزم

                                                     تا کسی متوجه نشود......

              چند ساعتی سوختم و در شور و هیجانی خدایی غوطه خوردم.

                                         قلبم باز شده بود. روحم به پرواز در آمده بود.

احساس می کردم که به خدا نزدیک شده ام، احساس می کردم که از دنیا و مافیقا قدم فراتر گذاشته ام، همه را و همه چیز را ترک کرده ام.

                                        فقط با روح سر و کار دارم.

         فقط با غم همنشینم فقط با درد می سازم و

فقط خدای بزرگ را پرستش می کنم .

                                                        شهید چمران

خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم

                                                        نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم

دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی

                                                        بیا بشنو تو فریادی که پنهاد درگلو کردم

دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی

                                        بیا بشنو تو فریادی که پنهان درگلو کردم . . . . . . . . .

 

یاعلـــــــــــی

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

توي زندگي از خدا چيزي ميخواستم

كه الان دارم اين وبلاگ براي دل خودم بود از تمامي دوستاي گلم كه اين چند ماه بهم سرزدند تشكر ميكنم

موفق باشيد

امضا ندارم انگشت ميزنم

 

 

 

ياعــــــــــــــــلي

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

 

راستی عبادت چيست؟

جز آن كه روح را تعالی دهد؟

و آن احساس ناگفتنی را دردل آدمی ايجاد كند؟

احساسی كه درآن تمام ذرات وجودش به ارتعاش در می آيد، جسم مي سوزد،

قلب می جوشد، اشك فرو می ريزد، روح به پرواز در می آيد 

جز خدا را نمی بيند و نمی خواهد . . .

اين احساس عرفانی كه از اعماق وجود آدمی می جوشد و به سوی ابديت خدا به پرواز در می آيد.

ای خدای بزرگ، من چند ساعتی ترا عبادت می كردم و عبادت عجيبی بود!

عبادتی كه از تلاقی غم با غمی ديگر به وجود آمده بود، آنجا كه دنيای تنهايی،

با موجودی تنها برخورد می كرد، آنجا كه من، خداوند عشق لقب داشتم

با فرشته اي برخورد كردم كه سراپای وجودش عشق بود.

خدايا چه دنيايی خلق كرده ای ؟

چه آسمان های بلند، چه گلهای رنگارنگ، چه درياها، چه كوهها، صحراها،

جنگلها، چه دلهای شكسته ای، چه روحهای پژمرده ای، چه دردهای كشنده ای،

چه عشقها، چه فداكاری ها، چه اشكها و چه حرمان ها . . .

عجيب آن كه بزرگی و عظمت انسان را در درد و غم حرمان قرار دادی،

جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی.

ما هم عشاق وجود توييم كه دلسوخته و دست و پا شكسته به سويت مي آييم.

تو ما را در آتش غم سوزاندی و خميره خاكي ما را با كيميای عشق، به روحی فوق زمين و آسمان ها مبدل كردی كه جز تو نمی خواهد و جز تو نمی پرستد.

                                                                        

                                                                                  شهید مصطفی چمران

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

خدايا ... در اين دنيای خاکی دلهايمان پر از لکه های سياه معصيت است که فقط بخشش بيکران توست که اين لکه های سياه را به نور و روشنايی تبديل خواهد کرد.

خداوندا ، در حضور تو آرام می گيريم و اعلام مي كنيم كه تو ، تنها خداي اين عالم ، حاكم اين جهان ، قادر مطلق و زمامدار بی چون و چرای خلقت هستی .

در حالی كه به قدوسيت مهيب و جلال عظيم تو می انديشيم و در قدرت بي كران و حاكميت مطلق تو تعميق می كنيم ،ترس تو را در دل خود جای می هيم ، ترسي آكنده از عشق و احترام .

ترا به دليل شخصيت بي نقص ، حكمت بي پايان ، و عدالت مطلقت ستايش مي كنيم و به خاطر رحمت جاودان ، فيض بي همتا ، و خشم عظيم تو در برابر گناه ، تو را می رستيم .

در دل خود سر تعظيم فرود مي آوريم و در حالي كه زيبايي خيره كننده و شخصيت جذاب تو را میستاييم در برابر تو زانو می نيم و اعتراف میكنيم كه بزرگترين نياز ما دستيابیبه مكاشفه اي عظيم از وجود تو و محبت پيمايش ناپذير توست .

از تو فروتنانه می خواهيم كه اين نياز را در ما ببينی

دعای ما اين است كه :

طريق خود را به ما بياموز تا تو را بشناسيم و در حضور تو فيض يابيم .

از تو سپاسگذاريم كه درخواستهای صادقانه و قلبي ما را پاسخ خواهی داد ، ای خالق محبت

خدا ...مهربانی...عدالت...

 

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

خدایا

سنگین آمده ام و با کوله باری از گناه سبک بازم گردان !

خدایا

سبک آمده ام و با دستهایی تهی سنگین بازم گردان !

خدایا

همه عشقها جاده های منتهی به توست .موانع را از پیش پای وصال بردار !

ای خدای مجیب

کدام دوست هر گاه بخواهیم حاضر است ؟! کدام محبوب هر گاه که بخواهیم پاسخگوست ؟!...

اگر تو هیچ نگفته بودی جز همین کلام که : اجیب دعوه الداع اذا ذعان

( هر گاه مرا بخوانند پاسخ می گویم ).

برای آتش زدن به جان عاشقانت کفایت میکرد . تو عین اجابتی به ما خواندن بیاموز !

به ما تفهیم کن که تو جهان را چگونه نگاه میکنی ؟

خدایا

کاری بکن که دل قرار بگیرد...

آنگاه که گفتی: ...

آنگاه که تنها شدی و در جست و جوی یک تکیه گاه مطمئن هستی بر من توکل نما.

  

 

اللهم اغفرلیَ الذنوبَ التی تنزلُ البلاءَ، اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته، و کلَّ خطیئةٍ اَخطأتُها

 

یه تشکر

 از آقا حبیب بابت قالب که همیشه من و شرمنده میکنند

http://habib-hacker.blogfa.com/

 دوستان عزیز یسر بزنید نظر هم یادتون نره 

 

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

سلام به همه دوستانم که تنهام نذاشتین

با اجازتون برگشتم که برای همیشه بمونم

رفتنم معنایی نداشت

فقط یه چیزی رو فهمیدم غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست

ترو خدا دوستان من و فقط به اسم

خودم مریم خطاب کنید دیگه نمیخوام کسی به من بگه خواهر

ممنون همتون

 

خدایا خسته ام ... از اين زندگی ... از اين دنيای به ظاهر زيبا ...

از اين مردم که به ظاهر صادق و با وفا ...

خسته ام ... از دوری ...از درد انتظار از اين بيماری نا علاج خسته ام

از اين همه دروغ و نيرنگ خسته ام ...

آری پروردگارم از اين دنيا خسته ام از آدم هايش

از دروغ هايش از نيرنگ هايش خسته ام ...

پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت در ميان دل مردم نيست چرا قطره ای از

عشق در چشمان بنده هايت نيست همش دروغ پيدا است همش نيرنگ پيدا است ...

ديگر دست محبتی در ميان مردم نيست

ديگر عشقی پاک و مقدس در ميان مردم نيست سفره ی دل مردم همش دروغ

است ... به ظاهر پاک و صادقانه است ... ای خدايم ای معبودم خسته ام ... کو

زندگی پاک و مقدسانه ... کو دست عشق و محبت ... کو سفره ی وفا و

صداقت ...همه رفته اند و نيرنگ مانده است من خسته ام ...از اين همه بی

وفايی ...از اين همه درد انتظار ...از اين همه حسرت ... از اين همه اشک ... از اين

همه ناله و فغان ... خسته ام ... آری ... خسته ام ... از دست خودم خسته ام از

دست اين زندگی که برايم سياه بختی آورده است خسته ام ...

از دست همه خسته ام...

از دست روزگار بی معرفت از دست  مردم بی معرفت ... ای خدايم ديگر از

زندگی سيرم ... از خودم سيرم ... از دنيا سيرم... ای خدايم گوش کن صدايم ...

من خسته ام...

 

 

 

خدایا کمکم کن خیلی وقته تنهام  

 

 

 

                  

     

                                                                                   التماس دعا

 

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

خدايا حقيقت بزرگی تورا نميدانم، جز آن كه مي دانيم تو زنده ای و احتياج به غير نداری، خواب سنگين يا

سبك تو را نمی ربايد و هيچ انديشه ای به تو نمي رسد و هيچ ديده ای تو را نمی نگرد.

پروردگارا، آن كس كه دل را از همه چيز تهی سازد و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته ای و پديده ها را چگونه آفريده ای و چگونه آسمان ها و كرات فضايی را در هوا آويخته اي و زمين را چـگونه بـر روی امواج آب گسترده ای ، نگاهش حسرت زده ، عقــلش مات و سرگردان و شنوايی اش آشفته و

انديشه اش در شگفت می ماند.

************

سلام،

با سلام خدمت همه سروران گرامی و تمامی دوستان خوبم که تو این مدت تنهام نذاشتن، همه دوستهایی که شاید نتونستم اونطور که شایسته است جوابگوی محبتشون باشم،

دوستهای خوبم، این آخرین مطلبیه که من تو این وبلاگ می نویسم، احساس می کنم دیگه نمیتونم اینجا مطلب بنویسم.

                                               دیگه وقت رفتنه

یادمه یکی از دوستهامون نوشته بود که همه مون یه روز باید خداحافظی کنیم، برای همیشه که نمیتونیم اینجا مطلب بنویسیم، و حالا من فکر می کنم که وقت خداحافظی من رسیده، البته شاید یه روز دوباره برگشتم، ولی تا اون روز هیچ کدومتون را فراموش نمیکنم،

 

من که بد نام جهانم چه صلاح اندیشم

البته این علتی ندارد جز

زانکه درکم خردی از همه عالم بیشم

 

و بدین وسیله کمال تشکر خویش را از دوستانم ابراز می دارم.

اما باید بگویم:

 

میروم زانکه از ابتدا آمدنم اشتباه بود. پس میروم به آن امید که شاید

مرا دگر از کرم با راه صواب انداز

هرچند که باز نخواهم گشت اما خدمت دوستان معروض میدارم که

سر و زر و دل و جانم فدای آن محبوب

که حق صحبت و عهد وفا نگه دارد

************

 

و در پایان تنها یک کلام

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند

************

هرکه را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم

عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم

راز دل با کس نگویم چون ندارم محرمی

راز دل با او گفتم تا نگوید با کسی

                                                                             حلالم کنید التماس دعا

                                                                                                          یاعلی مدد

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28

كوه حلم

مدينه باز هم اندوه هجران دارد و سكوتي عميق همه جا را فرا گرفته است.غبار غم بار ديگر بر چهره فرزندان زهرا نشسته  ناله هاي آنان، امان عرشيان را بريده است.

زينب است كه در سالروز رحلت جد بزرگوارش، در كنار حسين (ع) و در سوگ حسن (ع) اشك جدايي ميريزد.

روزي مصيبت مادر و آن صورت نيلي و پهلوي شكسته اش و روز ديگر، پدر و آن خونابه خوردن ها و سكوت و فرق شكافته اش و اكنون حسن (ع) و اين جگر سوخته از زهر كينه و جاه طلبي اهل حرم و سرايش؛ زينب مي داند كه اين پايان مصيبت هاي او نيست.

امام حسن (ع)، حسين و زينبش را به صبوري فرا مي خواند. از آسمان نداي (( ارجعي الي ربك )) به گوش مي رسد و حسن (ع)از ستم اين جماعت منافق و بي دين كه در پشت نقاب مسلماني، تيشه به ريشه اسلام مي زنند، چشم فرو مي بندد.

اهل مدينه چه خوب حق فرزند رسول خدا را ادا و چه با شكوه پيكر مطهرش را تشييع كردند.

آري، با تيرهاشان، بدن پاك امام حسن (ع) را پاره پاره، بدرقه كردند.

بقيع شرمگين از روي فاطمه، گل پرپرش را در خويش جاي داد و زينب، با آه و حسرت، بدن برادر را در آغوش خاك نهاد.

****************************

هجران سفير عشق

فاطمه (س)چند روزي است كه در كنار بستر پدر، تاب و تحمل را از كف داده است؛ چرا كه پيامبر عشق و مهرباني، او كه خليل وار، عشق را فرياد كرد و خدا را به يگانگي خواند و هدايت و ايمان راستين و سعادت دنيا و عقبي را براي زمينيان به ارمغان آورد، در آستانه لقاء الله است.

تنها دل نگرني او فاطمه (س) است كه پروانه وار، گرد شمع وجود پدر مي چرخد و پر و بال خويش را در آتش فراق       مي سوزاند.

الهي ! هجران سفير عشق چه سخت است! به راستي اگر ستون استواري چون علي (ع) نبود، فاطمه (س) اين مصيبت بزرگ را چگونه تاب مي آورد؟! تقدير بر آن بود كه آن روز مصيبت بار با كوله باري سنگين از اندوه و غم جدايي، از راه برسد و چه سخت بود لحظه جدايي فاطمه (س) از پيامبر (ص)!

اينك، علي (ع) سر به دامان پيامبر (ص) گذاشته و فاطمه (س) مي گريد.

روياي فاطمه (س) در حال تعبير شدن است؛ در خواب ديده بود كه قرآني در دست داشت و ميخواند. ناگاه قرآن از دستش افتاد و گم شد. وحشت زده از خواب بيدار شده، خوابش را براي پدر نقل كرده بود؛ پيامبر (ص) فرموده بود: ((نور ديده ام‌! من آن قرآنم كه در خواب ديدي و به زودي از نظرها پنهان مي شوم.))

ناگهان لبهاي پيامبر (ص) تكان خورد و زمزمه كرد: ((من ملاقات با خداي بزرگ را دوست تر مي دارم.))

فاطمه (س)مي گريد و بر بالين پدر، ملتمسانه اشك مي ريزد؛ تا اينكه جبرئيل اين خبر مي آورد: ((اي محمد! فاطمه را آرام كن كه ستون هاي عرش، از اشك و آه او به لرزه درآمده است و عرشيان، طاقت ديدن بي قراري هاي او را ندارند! به او مژده بده كه فراق او ديري نمي پايد و بعد از رحلتت، اولين ميهمان تو فاطمه (س) است.

و فاطمه (س)آرام مي شود و پدر آرامش مي يابد و ديده از جهان فرو مي بندد و فاطمه (س) را با دنيايي از اندوه تنها       مي گذارد.

آري!محمد مصطفي (ص)آخرين فرستاده خدا، دعوت حق را لبيك گفت و قلبي كه محبت از آن مي تراويد، باز ايستاد؛ چهره ای كه آفتاب را فرا مي تابيد، در حجاب شادي فرو ريخت و تاريكي، زمين را فرو پوشاند.

تاريخ، حيران و سرگشته ايستاد. تاريكي شب افزون گشت و اندوه هماند ابري كه در سكوت مي گريد، در خانه هاي مدينه جاري شد مدينه، آن شب با چهره غم آلود خويش، خاموش مي گريست.

****************************

غريب آشنا

29 صفر، در سوگ شهادت امام علي ابن موسي الرضا (ع)

طوس، مدينه ديگري است؛ چرا كه خورشيد مدينه در آن آرميده علي بن موسي الرضا، پاره تن و رسول مدني است.

او عطر و بوي رسالت را از مدينه به ايران آورده است، آن هنگام كه راه مدينه تا طوس را پيمود و از بركت اين هجرت، ايران براي هميشه در چشم انداز پرتو امامت قرار گرفت.

آن بزرگوار به هنگام وداع دردمندانه با تربت احمدي، گردي از

ايمان آن مزار برگرفت و براين خاك پاشيد و سرزمين عجم را،

با پيام رسول حق عجين نمود و سرزمين سلمان را، بيمه خط

اهل بيت كرد.غريب خراسان، آشناي دلها و ديده هاي

آشناست.مي گوييد نه؟ به امواج زايران و حلقه هاي طائفان بر مرقدش بنگريد، به دلهاي شيدايي كه كبوتر حرم او نيز و جانهاي مشتاقي كه دلداده اين كويند. آه از آن انگور مسموم كه رضاي آل محمد (ص) را به رضوان برد! داد از آن مرگ غريبانه كه معصومه را در حسرت ديدار برادر، گريان نمود!

 

بیتای من...
ما را در سایت بیتای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : باران bitayman بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 13 آبان 1393 ساعت: 8:28